سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

توبه نامه ای از یک بنده خطاکار

دیگه روم نمیشه توی چشمای خدا نگاه کنم... 

شرمندتم خدایا... 

به بزرگی خودت ببخش...

نظرات 6 + ارسال نظر
! چهارشنبه 25 فروردین 1389 ساعت 11:40

ارزش بعضی حرف های رک و خودمونی به اینه که همیشه تو دلمون نجوا شن

شصت در شصت...
ممنونم ! جان

فرناز معصومی زاده پنج‌شنبه 26 فروردین 1389 ساعت 00:16 http://farnaz68.persianblog.ir/

اگه نتونم تو چشمای خدا هم نگاه کنم دیگه کسی برام باقی نمی مونه...
چون به آدمای دنیا به اندازه یک نگاهم نمی شه تکیه کرد...

نگاه نکردن به چشمای خدا از روی خجالت بود و نگاه نکردن به چشمای بقیه از روی بی اعتمادی...

الهه صفری پنج‌شنبه 26 فروردین 1389 ساعت 00:25

خدا همیشه بنده هاشو میبخشه...
:دی میدونم حرفم خیلی جدید بود و تالا جایی نشنیده بودین..
چیکار کنم دیگه...ما اصولا خلاق میباشیم
:دی

واقعا!
خلاقیت از بر و روت می باره...

شکیبا جمعه 27 فروردین 1389 ساعت 01:42 http://darddelhayman.blogsky.com

خدا:یک قدم آهسته به سمت آمدی من صد قدم شتابان به سویت آمدم...

چی میشه گفت ؟؟؟؟

ماه پیشونی شنبه 28 فروردین 1389 ساعت 14:59 http://www.mahpishoonii.blogfa.com

چررررررررررررررررررررررررررررا پس؟؟؟؟؟؟؟؟؟
توکه پسرخوبی بودی آقای مهندس!!!!!!!!!!!!!!!

ای بابا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
یعنی شما تا حالا شرمنده خدا نشدی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سیدداود سه‌شنبه 14 اردیبهشت 1389 ساعت 19:08

خداوندا
تو در قرآن جاویدت
به ما مردان٬هزاران وعده ها دادی!!
تو میگفتی که.................


بهتره ادامشو ننویسم(((((((((((شرمنده دیگه یه خورده بد میشه!!!!)))))))))))))))))))))))))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد