سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

گم شدن احساسات

دیدمش! 

اما مثل همیشه دلم هری پایین نریخت! 

شاید بتونم بگم هیچ احساسی توی وجودم پیدا نشد... 

پیدا نشد که هیچی ... فکر کنم همه احساساتم هم گم شد! 

شاید حالا دیدنش دل بقیه را هری پایین می ریزد!! 

نظرات 4 + ارسال نظر
الهه شنبه 14 فروردین 1389 ساعت 11:28 http://dokhtaran2.blogsky.com

سلام
باید بگم خیلی خیلی خشگل بود...
نمیدونم چی میشه که یهویی این دله سر جاش وایمیسه و نمیوفته اون زیر میرا...

سلام. ممنونم...
منم نمی دونم!!!

نرگس شنبه 14 فروردین 1389 ساعت 20:50

خیلی قشنگ بود یاسی جونم!!

ممنون p:

منا دوشنبه 16 فروردین 1389 ساعت 15:44 http://8daily.blogsky.com/

جالبه
تا حالا واسم پیش نیومده نمیدونم منم اگه ببینمش میتونم مثل تو بیتفاوت باشم وسرررررررد باهاش برخورد کنم
اما همیشه از تصور این لحظه دلم لرزیده

من که سرد با کسی برخورد نکردم...ولی فکر هم نکنم تجربه جالبی باشه

شب برفی چهارشنبه 18 فروردین 1389 ساعت 02:33 http://shabebarfi.blogsky.com

پس رقیب عشقی پیدا شده .......... اووووووووو

من میدونم اینا ماله خودت نیتس می نویسم که ناراحت شی !!حرص بخوری !!

آخه من چی بگم...چرا آخه ... گناه دارم !!! ندارم ؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد