سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

اسباب کشی

www.telegram.me/sooryaas

اینجا ادامه میدم ! 

اگه دوست داشتید بازم یادداشت های منو بخونید 

ظرف چند دقیقه

یک وقتهایی هست که شیرین می شود کام آدم،

بعد ظرف چند دقیقه همه چیز به یکباره به هم می ریزد!

به شدت متنفرم از آن چند دقیقه...


یخـــــــــــــــــــــــــــزدگی

آبشار موهایت که سرایز می شود توی صورتم

چشـــــــم هایم مثل دستهایـــــــــــم

که در حسرت ادامه داستان نــــــاتمامشان با بـــــدنت یخ زده اند انگار،

یـــــــــــــــــــخ می کنند 

بی مقدمه شروع می کنند به گفتن داستانــــــــــشان 

به زبـــــان خودشان

اشــــــــــــــــکـــــــــــــ

دوباره...

بعد از خیلی وقت نبودن ...

کرم دارد انگار این نوشتن!

نمی شود ننوشت...

ازین به بعد دوباره می نویسم

بر باد رفته...

مرگ آرزوهایم یعنی همین وقتهایی که 

حتی نگاهت را هم از من دریغ می کنی!

خوابهای انفرادی

تنهایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــی 

یعنی همینــــکـــه هیچ کس

خودت را دوست نداشته باشد!

قهر...

با هر لبخندی که نمی زنی 

با هر رویی که بر می گردونی

...

چی بگم؟!

چیزی برای گفتن می مونه اصلا؟!

سرماخوردگی

سرما را حالا احساس می کنم

این طرف پنجره اتاق

که بخاری روشن است 

و لیوان چای پررنگم دستم است

حالا که تو نیستی 

تا چشم هایت گرم کند مرا...

" شکنجه چشمانت" یا "همیشه از جایی که فکرش را نمی کنی ضدحال میخوری"

بعد از این همه انتظار برای دیدن نگاهت

حالا که چشمانت اینقدر غریبگی کردند 

تمام حس های بد دنیا یکهو فرو ریخت توی دلم!

درد دل

بغــــــــــــــــــــــــض هایی که 

از روی غرور

فرو نریزند

دل درد می آورند!



آغوش مردادیش ...

و لغزش هرم داغ مرداد روی گونه هایم...

چقدر لذتبخش است قدم زدن توی این گرما

وقتی آغوش تو را به یادم می آورد

حــــــــــــــکــــــــــــــــــــــــــــمــــــــ

فــــقط نگــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاه کن

و سکوتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

طول سنگـــــــــــــــــــــــــــــــــفرشـــــهای

پیاده روی  شلوغی که من در آن نیستم

همین برای مجازاتت کافیستـــــــــــــــــــــ


دیدار...

و خواب...

آرزوی چشمانم شده است،

برای دیدنت!

بای بای

بغض می کنند دستانم وقت خداحافظی

کاش فقط با چشمانمان خداحافظی می کردیم...

خودخواهی

دلواپسم که می شوی چقدر هیجان زده می شوم
دلشوره هایت دلتنگم می کند...